حرف های دلنشین من و تو

دوست داشتن یعنی... تو خوشحالی و من خوشحال از خشنودی تو...

 

دوست داشتن یعنی... تو خوشبخت باشی حتی بدون من...

 دوست داشتن یعنی... تو شاد باشی حتی بدون من...

 دوست داشتن یعنی... تو خوشبختی حتی با دیگری...

 دوست داشتن یعنی همین...

[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 11:39 ] [ مرتضاااااااا ]

 

همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد

که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد

کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه
!

[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 10:58 ] [ مرتضاااااااا ]

 

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﺭﺩﻫﺎﺭﺍ ﺑﺰﺭگـ ﮐﻪ ﺷﻮﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ

ﺩﺭﺳـتـ ﺍﯾﻦ ﺍﺳتـ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ

ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧﻮ، ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﺷﻮد..

 

 

[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 10:47 ] [ مرتضاااااااا ]

 

سنی چوک سویرم s

[ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, ] [ 20:28 ] [ مرتضاااااااا ]

قصه را غصه نوشتی‌
خدایا انصاف نیست
!
غلط املایی ماله تو بود
جریمه روز‌های تکراریش
ماله من

[ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, ] [ 18:13 ] [ مرتضاااااااا ]

برای پروانه شدن پیله ی دستان تو کافیست

من را محکم تر در آغوش بگیر

[ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, ] [ 17:50 ] [ مرتضاااااااا ]

یادمان باشد پیمانى راکه در طوفان با خدا مى بندیم
در آرامش فراموش نکنیم

[ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, ] [ 15:58 ] [ مرتضاااااااا ]

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند.

عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند.

دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند

و بخند که خدا هنوز آن بالا با توست

[ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, ] [ 15:46 ] [ مرتضاااااااا ]

از سال اينده كتاب فارسي اول دبستان هر شهر مطابق با فرهنك همان شهر تدریس ميشود

تهران=بابا با 206 آمد.

قم=بابا با تسبيح آمد.

اردبيل=بابا با بربرى آمد

رشت=بابا رفت،آن مرد آمد.

همدان=بابا خمار بود، نعشه آمد.

اصفهان=بابا از سر کار تا خانه پیاده آمد.

شيراز=بابا حال نداشت نيامد.

لرستان=اصلا بابا کیه

[ دو شنبه 4 دی 1391برچسب:, ] [ 16:17 ] [ مرتضاااااااا ]

تـــا حـــالا دقــــت کـــردیــــن ?!

شـــانـــــس یــــه بـــار در خــونــه آدمـــو میــــزنـــه ,

بَـــدشــــانـــســـی دســـتـــش رو از روی زنـــگـــــــ بـــر نـــمیـــداره ,

 بـــدبــَـخـــتـــی هَـــم کـــه کـــلاً کـــلیــد داره

[ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, ] [ 20:37 ] [ مرتضاااااااا ]

چـه قدر سخته دستای کسی رو که دوستش داری تو دستای یکی دیگه ببینی و...

هیچی نتونی بگی ، جز این که بگی :

آهــآی غریــبه... مواظب عشقم باش...

[ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, ] [ 20:27 ] [ مرتضاااااااا ]

نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت
بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده
بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن
فقط بیـــا
بودنتـــ را می خواهم ...

[ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, ] [ 17:53 ] [ مرتضاااااااا ]

تــــــــو اگر نباشی

من جمع می کنم

بساط این زندگی را

بدون تـــــو که نمی شود

می خواهم دوست داشتنت را زندگی کنـــم...



 

[ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, ] [ 17:46 ] [ مرتضاااااااا ]

 

شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام

برای دیدنش بی تاب بودم / ز فکرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت

خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود

چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / تو گویی اژدهایی بر من آویخت

به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا / کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا

مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر

بگفتم سرگذشتم را به شاعر / به شعر آورد او هم آنچه بشنید

که تا گیرید از آن درسی به عبرت

[ یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, ] [ 12:50 ] [ مرتضاااااااا ]

آدم های ِ ساده ، ساده هم عاشق می شوند...

ساده صبوری می کنند... ساده عشق می وَرزَند... ساده می مانند...

اما سَخت دِل می کنند... آن وقت که دل ِ می کنند... جان می دَهند...

[ شنبه 2 دی 1391برچسب:, ] [ 20:6 ] [ مرتضاااااااا ]

کاش میدانستی که جهانم بی تو الف ندارد

[ شنبه 2 دی 1391برچسب:, ] [ 13:34 ] [ مرتضاااااااا ]

از تــــو چه پنهان ،عزیزم
آنقدر خواستنی هستی
که گاهی  شروع می کنم
به شمارش تــک تــک ثانیه ها
برای رسیدن ،به تـــــــــــو

[ جمعه 1 دی 1391برچسب:, ] [ 13:25 ] [ مرتضاااااااا ]

خداوند گر زه حکمت ببند دری

 

  زه  رحمت گشاید در دیگری

 

[ جمعه 1 دی 1391برچسب:, ] [ 13:19 ] [ مرتضاااااااا ]

تو دلداری چو من دیوونه داری

تو مجنونی چو من بی خونه داری

شب یلدا مرا دعوت کن عزیز

اگه تو یخچالت هندونه داری !

یلدات  مبارک عزیزم

[ پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ] [ 17:38 ] [ مرتضاااااااا ]

بیا ای دل کمی وارونه گردیم
برای هم بیا دیوونه گردیم
شب یلدا شده نزدیک ای دوست
برای هم بیا هندونه گردیم

[ پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ] [ 17:33 ] [ مرتضاااااااا ]
صفحه قبل 1 ... 22 23 24 25 26 ... 58 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم که مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گیرد. چهار چيز است که قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.