حرف های دلنشین من و تو

  اگـه هـمـزمـان عـاشـق دو نـفـر هـستــی !!!

 دومــی رو انـتـخــاب کــن !!!

 چــون اگــه واقــعــا عــاشــق اولـی بــودی ...

 هــرگــز گــرفــتـــار عــشـــق دومــی نــمــیشــدی.

 

[ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ] [ 17:45 ] [ مرتضاااااااا ]

 

مبارک باشه 

[ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ] [ 17:40 ] [ مرتضاااااااا ]

 

یک زن برای شما میتواند ...

 یک دوست صمیمی

 یک همسر خوب

 بدترین دشمن

 یا همسایه ی جهنمی باشد

 همه چیز به نحوه رفتار شما با او بستگی دارد !!!

[ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ] [ 17:39 ] [ مرتضاااااااا ]

 " هر وقت میخواهید دعاکنید، دعاتون رو بین دوتا صلوات بر محمد و اهل بیت پاکش بگویید. چون خداوند صلوات بر پیامبر و خاندانش رو هیچ وقت و از هیچ کسی، بی اجابت رد نمی‌کند. پس دور از رحمت خداوندی است که دو دعای اول و آخر خواسته شما رو اجابت کنه و دعای وسطی رو بی جواب بگذاره"   
البته هر چه باز هم صلاحدید خودش باشه خوبه...
چون هرچه از دوست رسد نیکوست...

 

 

 

 

[ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, ] [ 16:34 ] [ مرتضاااااااا ]

دوستت دارم 

عشق  خودم  

[ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:31 ] [ مرتضاااااااا ]

 

وقتی که خیلی دیره ،
 
 تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود
 
 بیشتر از همه دوستت داشت.
 
ولی تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغیه
[ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ] [ 19:19 ] [ مرتضاااااااا ]

جهان هستی تشکیل شده است از دو جزء!

عشق و فراموشی.

میتوانی عاشق شوی

عشق ورزی کنی

با نگاهی پاک و پر احساس به اطرافت بنگری

عاشق خدا شوی،

به زمین و زمان زیبا و عاشقانه نگاه کنی

به انسان ها ابراز محبت کنی و آنها را در احساست شریک کنی

اما از یاد مبر که فراموشی نیز جزء دگر از این عالم است،

تو آمده ای که به زیبایی ها و نیکی ها عشق بورزی

و از ناکامی هایش چشم بپوشی 

و راهت را دوباره ادامه دهی

تا به کمال ابدی برسی

و افسوس به حاله کسانی که

رسم عاشق شدن بدانند

ولی آیین فراموشی را از یاد برده باشند،

 درآن زمان است که آنها اسیر دنیا شده اند...

 

[ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ] [ 19:14 ] [ مرتضاااااااا ]

شايد فراموشت شدم،شايد دلت تنگه برام.
شاید بیداری مثل من، به فکر اون خاطره ها
شاید تو هم شب که می شه، می ری به سمت جاده ها
بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها

 

[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 21:26 ] [ مرتضاااااااا ]

صدای پای تو که می روی

صدای پای مرگ که می آید....

دیگر چیزی را نمیشنوم!

 

 

[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:47 ] [ مرتضاااااااا ]

زندگی دوست داشتن است، گرچه پایان ره ناپیداست،


من دگر به پایان نیاندیشم که همان دوست داشتن زیباست...

 

[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:40 ] [ مرتضاااااااا ]

 

زن و شوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر به این صورت زندگی مشترکی داشتند:

آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند درباره همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند؛ مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از

شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و درباره ی آن هم چیزی نپرسد.

در همه این سال ها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود، اما سرانجام یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. آنان در حالی که امور باقی را رفع و رجوع می کردند، پیرمرد جعبه کفش

را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را درباره آن جعبه به شوهرش بگوید. از او خواست

تا در جعبه را باز کند.وقتی پیرمرد جعبه را باز کرد، دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ۹۵هزار دلار در آن دید.

پیرمرد در این خصوص از همسرش پرسید. پیرزن گفت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج را گذاشتیم، مادربزرگم به من گفت که راز

خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. اوبه من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و

یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد از سرازیر شدن اشک هایش جلوگیری کند.

فقط ۲ عروسک در جعبه بود.پس همسرش فقط ۲ بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجید بود. از این بابت در دلش

شادمان شد و رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ جریان اینها چیست؟

پیرزن در پاسخ گفت: «آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست

اورده ام؟؟؟؟؟؟

[ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:37 ] [ مرتضاااااااا ]

وارد هــررابطه ای نشین
الکـــی امیدوار نکنین
الکـــی دلخوش نکنین
الکـــی بش نگین رسیدی تک بزن و از پیاده رو برو
الکـــی اسمشو صدا نکنین که طرف بگه جووووونم
هی نگید مــوش مــن
خرگـــــوش من و اینا
اون داره حرفاتو باور میکنه ...

بعد بزارید و برید .......

[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, ] [ 12:47 ] [ مرتضاااااااا ]

بگذار در اين همهمه آرام بمانم
با گوشۀ چشم تو در اين دام بمانم
ذرات غباري شده ام تا بتوانم
در ردّ به جا ماندۀ هر گام بمانم
هر چند که در رفتن از اين خانه مصرّم
تقدير من اين است سرانجام بمانم
اي کاش که خورشيد نتابد، دو سه روزي
در سايۀ بي حوصلگي خام بمانم
هر چند نهان ماندن اندوه محال است
کاري بکن اي عشق که گمنام بمانم

 

[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, ] [ 12:20 ] [ مرتضاااااااا ]

بــه ســلامتـي اونـايي که جرئت دارن وميـگـن: ديـگـه
نمــيخـوامـــت
نه اونــايـي کـه ميگـن: ميــدوني تـــو

لايـــق بهـــتراز مـــنـــي...

[ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:15 ] [ مرتضاااااااا ]

دانستن کافی نیست، باید اقدام کرد،

 خواستن کافی نیست، باید کاری کرد.

نه پیروزی پایدار است، نه شکست مرگ ‌آور.

 زمانی دست از کار بکشید که کار شما انجام شده باشد،

 نه آنگاه که خسته شده‌ اید. 

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 19:36 ] [ مرتضاااااااا ]

بازباران با ترانه ، میخورد بر بام خانه .......

خانه ام کو ؟ خانه ات کو ؟ دل دیوانه ات کو ......

روزهای کودکی کو ؟ فصل خوب سادگی کو ؟

یادت اید روز باران گردش یک روز دیرین ؟

پس چه شد دیگر ، کجا رفت ؟

خاطرات خوب و رنگین ...........

در پی ان کوی بن بست در دل تو ارزو هست ....؟

کودک خوشحال دیروز ، غرق در غمهای امروز ...

یاد باران رفته از یاد ، ارزوهای رفته بر باد....

باز باران ، باز باران ، میخورد بر بام خانه ....

بی ترانه ، بی بهانه ، میخورد بر بام خانه .. شایدم گم کرده خانه ..

شایدم گم کرده خانه ....

و کمی دلتنگی با باران ......!



 

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:44 ] [ مرتضاااااااا ]

خدا جون می گم خبر داری 

شوخی شوخی داریم پیر میشیم ...

 قرار نیست یکم ما رو به آرزوهامون برسونی  ؟؟؟؟

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:40 ] [ مرتضاااااااا ]

روزی می رسد ...

که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد...

برای نگاه کردنم خندیدنم , اذیت کردنم ...

برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی ...

روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود..

من می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد!

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:37 ] [ مرتضاااااااا ]

دوست دارم زیر باران باشیم و بدون چتر

  کتم را بکشیم روی سرمان

  آنوقت است که بی پروا هم را بغل می کنیم

  دور از هر فکر و خیال

  چقدر دوست دارم من باشم و تو

  و بـــــاران بـــبـــــارد ...

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:30 ] [ مرتضاااااااا ]

  مرد یعنی باید ! زن یعنی شاید !
 
مرد یعنی بودن ! زن یعنی فنا !
 
مرد یعنی دیدن ! زن یعنی چشم فروبستن !

  مرد یعنی پیمودن ! زن یعنی صبوری !
 
مرد یعنی سوزوندن ! زن یعنی سوختن !
 
مرد یعنی خواستن ! زن یعنی کاستن !

  مرد یعنی سالار ! زن یعنی ره سپرده به دامان یار !
 
مرد امروز...
 
مرد یعنی یـــک واژه ... آنهــــــم مــــرد !!!...
 
زن یعنی یک واژه... گویای همه واژه ...آنهم عــــــــشق ؟؟؟!!!...

[ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:28 ] [ مرتضاااااااا ]
صفحه قبل 1 ... 26 27 28 29 30 ... 58 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم که مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گیرد. چهار چيز است که قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.