حرف های دلنشین من و تو | ||
|
چهره يك زن ،نماينده شوهر او پيراهن يك مرد معرف زن اوست
انسانها داراي عقايد و نظرات مختلف ميباشند براي در كنار هم زيستن كافيست همواره به تفاوتهايمان احترام بگذاريم حوصلتو ندارم برای زیبا زندگی نکردن، کوتاهی عمر را بهانه نکن؛ عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی می کنیم ... همیشه در بچگی دخترها عاشق عروسک ها هستند ... و پسرها عاشق مردان غول پیکر ... ولی نمی دانم چه حکمتی است که وقتی بزرگ می شوند دختر ها عاشق مردان غول پیکر میشوند و پسرها عاشق عروسک ها ... ! من دعا مي كنم تو را داشته باشم تا کی غم آن خورم که دارم یا نه چه جوری شد نمیدونم که عشق افتاده به جونم دارم حس میکنم هر روز به تو وابستهتر میشم یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم بگو با من چیکار کردی که اینجور درب و داغونم من از فکر و خیال تو همش سردرد میگیرم یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد. عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت داستــــــــــــــــــــــــــــــــان روزی روزگاری یک زن آمریکایی قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه… شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه… زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟ مرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی” زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره … دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ، مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟ زن : ممنون ، عالی بود! مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟ زن : کدوم سوغاتی؟ مرد : همونی که ازت خواسته بودم… دختر ایتالیایی!! زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم! حالا باید ۹ ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟ بعد از مُردنم سرم را جدا کنید بگذارید روی شانه ام . شانه ای که سر می خواست سری که شانه می خواست هر دو را برسانید به آرزوشان... اگـه يــه روز تـکـيه گـاه شـدي .
چشم چشم ، دو ابرو نگاه من به هر سو پس چرا نيستي پيشم ؟ نگاه خـيـس تو كــو؟ گوش گوش دو تا گوش دو دست باز يه آغوش بيـــا بگــيــر قـلـبـمـو يادم تو رو فـرامـوش چوب چوب يه گردن جايي نري تو بـي مـن دق مي كنم مي ميرم اگه تو دور شي از من دست دست دو تا پا يـاد تـو مـونـده ايــنـجا يادت مياد كه گفتي بي تو نمي رم هيچ جا؟ من ، من يه عاشق هـمون مجـنـون سـابـق این تلویزیون بی صاحاب واسه کی روشنه ؟
نازنین غصه نخور، قصه نویس ما خداست آدما نارفیقن تنها رفیق ما، خداست
ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ و فلک هر که از دیـــده مان رفت ز خــــــاطر بـــبریم یا که چون فصل خزان آمد وگل رفت به خواب دل به عشـــــــــق دگری داده از آنــجا برویم وسعت دیده ما خــــــــاک قدم های تـــو بود خاک زیر قـــــدمت را به دو دنــــــــیا نــدهیم
میدونی قشنگی زندگی چیه؟ تو بی خبر باشی و یکی دیگه برات پیش خدا دعا کنه... |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |