حرف های دلنشین من و تو

باهات میام نفس نفس

تو آسمان توی قفس

از اول تا آخرش

دوستت دارم همین و بس

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 16:32 ] [ مرتضاااااااا ]

مقصد مهم نیست

مسیر هم مهم نیست

خود سفر هم  مهم نیست

اما همــسفر خیلی مهم است

و من دوست دارم همسفرم تو باشی

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 16:29 ] [ مرتضاااااااا ]

 

 

 شاید آن لحظه ای که نگاه من به

 چشمان تو بیراه شد

            لحظه ای بود که دلم با دل تو رو به راه شد!

 

 

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 11:0 ] [ مرتضاااااااا ]

آخ که چه صفایی داشت روزگار مجردی

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 10:45 ] [ مرتضاااااااا ]

  

اینجا زمین است.. رسم آدمهایش عجیب است
 
اینجا گم که میشوی به جای اینکه دنبالت بگردند
  
فراموشت میکنند

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:54 ] [ مرتضاااااااا ]

یه روز عشقت رو دزدیدم و برای اینکه جاش مطمئن باشه اون رو تو قلبم قایم کردم اما نمی دونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری قلبم رو می شکنی

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:40 ] [ مرتضاااااااا ]

اگر یك روز بد در محل كارت داشته باشی

  به مردی فكر كن كه سالهاست بیكار است و شغلی ندارد

ممكنه قصه زود گذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری:

به زنی فكر كن كه با تنگدستی وحشتناكی روزی دوازده ساعت هفت روز هفته را كار میكند تا فقط شكم فرزندانش را سیر كند

وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن كمك  پیاده بروی

به معلولی فكر كن كه دوست دارد یكبار فرصت راه رفتن داشته باشد

وقتی كه روابط تو رو به تیرگی و بدی میگذارد و دچار یاس میشوی:

به انسانی فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده

ممكنه كه احساس بیهودگی كنی و فكر كنی كه اصلا برای چی زندگی میكنی و بپرسی هدف من چیه؟

شكر گذار باش. در اینجا كسانی هستند كه عمرشان آنقدر كوتاه بوده  كه فرصت كافی برای زندگی كردن نداشتند.

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:32 ] [ مرتضاااااااا ]

چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم،

اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی،

قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی،

زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی

 

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:26 ] [ مرتضاااااااا ]

مـــــی گـــویـــنـــد

دلــــتـــــــنــــــــگ نـــبـــــاشـــم

وای خـــــــــــدای مـــــــن

انـــــگـــار بـــــه آب مــــی گــــویـــنــــد

خـــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــس نــــــــبــــاش

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 18:48 ] [ مرتضاااااااا ]

آرزو دارم دلت مثل بهار

پر شود از لـحظه های ماندگار

زندگیت خالی از اندوه و غـم

لـحظه های شادمانی بی شمار

خانهً قلبت پر از گلهای یاس نغمه خوان

هزار باغ احساست پر از گلهای ناز

همچو یک قالی پر از نقش و نگار

روزهایت هر یکی بهتر ز قبل

خوش بـوَِد بر کام تو این روزگار

هـمچو شمعی باشی و هـمراه گل

من بگردم دور تو پروانه وار

 

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 18:23 ] [ مرتضاااااااا ]

 

اغوش تو گناه نیست

من در اغوش تو امنیت را احساس کرده ام

که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست

اغوش تو گناه نیست

من در اغوش تو زیبایی ها را لمس کرده ام

که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست

پس امانم بده

که تا ابد در دل این زیبایی

ارامش یابم

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 17:53 ] [ مرتضاااااااا ]

 

خدا يه وقت كسي نياد بدزده قلب سادشو

كسي نياد تو زندگيش بشينه زير سايشو بهش بگه

دوسش داره

خيلي بده زمونمون خدا سپردمش بهت

مواظب عشقم بمون

 

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 17:14 ] [ مرتضاااااااا ]

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری

مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی

تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه

کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه

وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید

جزتوهیچ کس تو دنیا، حال وروزمو نفهمید

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 11:31 ] [ مرتضاااااااا ]

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 21:18 ] [ مرتضاااااااا ]

 یكی بود یكی نبود، اونی كه بود تو بودی و اونی كه نبود من بودم !

یكی خواست و یكی نخواست، اونی كه خواست تو بودی اونی كه بی تو بودن رو نخواست من بودم!

یكی آورد و یكی نیاورد، اونی كه آورد تو بودی اونی كه جز تو به هیچ كس ایمان نیاورد من بودم !

یكی برد و یكی باخت، اونی كه برد تو بودی اونی كه دل به تو باخت من بودم!

 یكی گفت و یكی نگفت، اونی كه گفت تو بودی اونی كه " دوست دارم " رو به هیچ كس جز تو نگفت من بودم!

یكی ماند و یكی نماند، اونی كه ماند تو بودی اونی كه بدون تو نماند من بودم!

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 21:14 ] [ مرتضاااااااا ]

پیرمرد به همسرش گفت بیا به یاد گذشته های دور، به محل قرارمان در جوانی برویم. من میروم تو کافه منتظرت می مانم و تو بیا سر قرار. بعد بنشینیم و حرفای عاشقانه بزنیم.
پیرزن قبول کرد.
فردا پیرمرد به کافه رفت، دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیامد!
وقتی به خانه برگشت دید پیرزن توی اتاق نشسته و گریه می کند.
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکهایش را پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 19:5 ] [ مرتضاااااااا ]

در باز شد و دختر کوچولوي نه ساله اي که خيلي پريشان بود ، به طرف دکتر دويد : آقاي دکتر ! مادرم ! ا   
و در حالي که نفس نفس ميزد ادامه داد : التماس ميکنم با من بياييد ! مادرم خيلي مريض است .ا
دکتر گفت : بايد مادرت را اينجا بياوري ، من براي ويزيت به خانه کسي نميروم .ا   
دختر گفت : ولي دکتر ، من نميتوانم.اگر شما نياييد او ميميرد ! و اشک از چشمانش سرازير شد .ا
دل دکتر به رحم آمد و تصميم گرفت همراه او برود . دختر دکتر را به طرف خانه راهنمايي کرد ، جايي که مادر بيمارش در رختخواب افتاده بود .ا   
دکتر شروع کرد به معاينه و توانست با آمپول و قرص تب او را پايين بياورد و نجاتش دهد . او تمام شب را بر بالين زن ماند ، تا صبح که علايم بهبودي در او ديده شد .ا 
زن به سختي چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاري که کرده بود تشکر کرد .ا         
دکتر به او گفت : بايد از دخترت تشکر کني . اگر او نبود حتما ميمردي ! ا 
مادر با تعجب گفت : ولي دکتر ، دختر من سه سال است که از دنيا رفته ! و به عکس بالاي تختش اشاره کرد .ا

پاهاي دکتر از ديدن عکس روي ديوار سست شد . اين همان دختر بود ! يک فرشته کوچک و زيبا

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 18:30 ] [ مرتضاااااااا ]

نگو بار گران بودم و رفتم

نگو نامهربان بودم و رفتم

آخه اینها دلیل محکمی نیست

بگو با دیگری بودم و رفتم

 

 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 17:34 ] [ مرتضاااااااا ]

دیروز و فردا هر دو نامردند ...!
دیروز با خاطراتش
و
فردا با وعده هایش ...
مرا فریب دادند
تا
نفهمم امروزم چگونه گذشت...

 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 17:31 ] [ مرتضاااااااا ]

 

وقتی کسی رو دوست داری ، این یه چیزه
وقتی کسی تو رو دوست داره ، این یه چیز دیگه
اما وقتی کسی رو دوست داری که تو رو دوست داره
این یعنی همه چیز

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 13:12 ] [ مرتضاااااااا ]
صفحه قبل 1 ... 45 46 47 48 49 ... 58 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم که مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گیرد. چهار چيز است که قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.