حرف های دلنشین من و تو

دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم

وقتی محبت کردم و تنها شدم،

وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...

دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید

[ یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, ] [ 18:5 ] [ مرتضاااااااا ]

انصاف نیست …

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …

و آنقدر بزرگ باشد …

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …

 

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:, ] [ 17:5 ] [ مرتضاااااااا ]

اینکه باید فراموشت می کردم را

فراموش کردم


تو تکراری ترین حضور روزگار منی


عجیب


به بودن تو


از آن سوی فاصله ها


خو گرفته ام
...

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:, ] [ 16:57 ] [ مرتضاااااااا ]

بازمم چای  شکر داره  که  این سایت  مشکلش حل  شد و  ما تونستیم بیام  و مطالب بزاریم  داخل  سایتمون  از  بس اومده بودم  و میگفت  کد تصویر  وارد شده  اشتباه هست  دیگه  خسته شده بووودم 

خوووووووووووش   اومدم  بازاووووومدم     

 

[ شنبه 22 تير 1392برچسب:, ] [ 11:0 ] [ مرتضاااااااا ]

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد.

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل

زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…

دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.

زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…

خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه

برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…

امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!

احساس امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!!

فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد…

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!


 

[ سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, ] [ 10:47 ] [ مرتضاااااااا ]

 

ای دهقان ِ فداكار ؛

تو در روزگاری بزرگ شدی ،

كه مردی برهنه شد ! تا زنان و كودكان زنده بمانند...

امّا من

در روزگاری نفس میكشم ،

كه زنی برهنه میشود ! تا كودكش از گرسنگی نمیرد

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:22 ] [ مرتضاااااااا ]

 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:15 ] [ مرتضاااااااا ]

 

[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:6 ] [ مرتضاااااااا ]

این روزها دلتنگ که نه ! 

 محتاج صدای تواًم  

باور کن این یکی دیگر شعر نیست ...!

[ شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:32 ] [ مرتضاااااااا ]

انگـــار

آخرین سهـــــــم ما از هم

همین دیدن های  نا معلوم هست

[ شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:23 ] [ مرتضاااااااا ]

گیرم که باران هم آمد
همه چیز را هم شست
هوا هم عالی شد
فایده اش برای من چیست؟
هوای دل من بی تو پس است

 

[ شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, ] [ 18:48 ] [ مرتضاااااااا ]

 خدایا التماست می کنم

همه دنیایت ارزانیِ دیگران !

ولی ...

آنکه دنیایِ من است

مالِ دیـگری نباشد...

[ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:38 ] [ مرتضاااااااا ]

 همیشه در سختی ها به خودم می گفتم

” این نیز بگذرد ..”

هنوز هم می گویم ..

اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها

[ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:32 ] [ مرتضاااااااا ]

با تو هستم ای  مسافر

ای به جاده تن سپرده

ای که دل تنگی غربت

منو از یاد تو برده

هنوزم هوای خونه

عطر دیدار تو داره

گل به گل گوشه به گوشه

تورو یاد من میاره
[ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, ] [ 12:24 ] [ مرتضاااااااا ]

مُهم نیست!


که تـو با مـن چـه میکنـی


بیا ببیــن


"بـَرای تـو"


من با خـودم چـه میکنـم!

[ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, ] [ 12:9 ] [ مرتضاااااااا ]

روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ، 


گذشت و اینک دلم هوای تو را کرده است...


دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان ! 

[ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, ] [ 11:28 ] [ مرتضاااااااا ]

 به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

و به خاطر خود تو بود

فقط به خاطر تو

 

[ دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, ] [ 22:23 ] [ مرتضاااااااا ]

ببين ، هيچي نگو ...

فقط يه دقيقه بيا بشين اينجا ، کنارم ...

دلتنگم همين ...

[ سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:, ] [ 13:36 ] [ مرتضاااااااا ]

 

همیشه نمی شود زد به بی خیالی

و گفت تنها آمده ام ٬ تنها می روم...

یک وقت هایی ٬ شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ٬‌کم میاوری ! ...

دل وامانده ات یکـ نفر را می خواهد .........!

[ سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:, ] [ 13:28 ] [ مرتضاااااااا ]

کوچه راديدي به وقت شب چه تنها ميشود؟

بي تو از آن کوچه هم تنهاترم...

 

[ یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, ] [ 12:8 ] [ مرتضاااااااا ]
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 58 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم که مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گیرد. چهار چيز است که قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.