حرف های دلنشین من و تو | ||
|
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
انصاف نیست …
اینکه باید فراموشت می کردم را
بازمم چای شکر داره که این سایت مشکلش حل شد و ما تونستیم بیام و مطالب بزاریم داخل سایتمون از بس اومده بودم و میگفت کد تصویر وارد شده اشتباه هست دیگه خسته شده بووودم خوووووووووووش اومدم بازاووووومدم
خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟ خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟ خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد. تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد. روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت… شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….! دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند… دردش گفتنی نبود….!!!! زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن… چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!! دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد… امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! احساس امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد… دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!
ای دهقان ِ فداكار ؛ تو در روزگاری بزرگ شدی ، كه مردی برهنه شد ! تا زنان و كودكان زنده بمانند... امّا من در روزگاری نفس میكشم ، كه زنی برهنه میشود ! تا كودكش از گرسنگی نمیرد
این روزها دلتنگ که نه ! انگـــار آخرین سهـــــــم ما از هم همین دیدن های نا معلوم هست گیرم که باران هم آمد
همه چیز را هم شست
هوا هم عالی شد
فایده اش برای من چیست؟
هوای دل من بی تو پس است
خدایا التماست می کنم همیشه در سختی ها به خودم می گفتم با تو هستم ای مسافر
ای به جاده تن سپرده
ای که دل تنگی غربت
منو از یاد تو برده
هنوزم هوای خونه
عطر دیدار تو داره
گل به گل گوشه به گوشه
تورو یاد من میاره
مُهم نیست!
که تـو با مـن چـه میکنـی
بیا ببیــن
"بـَرای تـو"
من با خـودم چـه میکنـم! روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ،
گذشت و اینک دلم هوای تو را کرده است...
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان ! به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم به خاطر دل پاک تو بود که پاکی باران را درک نکردم به خاطر عشق بی ریای تو بود که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست و به خاطر خود تو بود فقط به خاطر تو
ببين ، هيچي نگو ... فقط يه دقيقه بيا بشين اينجا ، کنارم ... دلتنگم همين ...
همیشه نمی شود زد به بی خیالی و گفت تنها آمده ام ٬ تنها می روم... یک وقت هایی ٬ شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ٬کم میاوری ! ... دل وامانده ات یکـ نفر را می خواهد .........! کوچه راديدي به وقت شب چه تنها ميشود؟ بي تو از آن کوچه هم تنهاترم...
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |