حرف های دلنشین من و تو | ||
|
خواستم بر غم بتازم فرصتي پيدا نكردم فرصتي آمد به دستم مهلتي پيدا نكردم خواستم در خلوتي با محرمي رازي بگويم هم كلامي محرمي هم صحبتي پيدا نكردم
سوختم باران بزن شايد تو خاموشم كني شايد امشب سوزش اين زخم ها را كم كني آه باران من سراپاي وجودم آتش است پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم كني نظرات شما عزیزان: سمیرا
ساعت9:37---19 تير 1391
گنه کردم گناهی پر ز لذت
درآغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود در آن خلوتگه تاریک و خاموش نگه کردم چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ز اندوه دل دیوانه رستم فروخواندم به گوشش قصه عشق ترا می خواهم ای جانانه من ترا می خواهم ای آغوش جانبخش ترا ای عاشق دیوانه من هوس در دیدگانش شعله افروخت شراب سرخ در پیمانه رقصید تن من در میان بستر نرم بروی سینه اش مستانه لرزید گنه کردم گناهی پر ز لذت کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می دانم چه کردم در آن خلوتگه تاریک و خاموش |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |