حرف های دلنشین من و تو

حرف های دلنشین من و تو

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردمما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بوداما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم

می دونستیم بچه دار نمی شیمولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماستاولاش نمی خواستیم بدونیمبا خودمون می گفتیمعشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیهبچه می خوایم چی کار؟در واقع خودمونو گول می زدیم

هم من هم اونهر دومون عاشق بچه بودیم

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفتاگه مشکل از من باشه تو چی کار می کنی؟فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارمخیلی سریع بهش گفتممن حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشمعلی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آرهاگه مشکل از من باشهتو چی کار می کنی؟

برگشتزل زد به چشامگفت:تو به عشق من شک داری؟فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه

گفت:موافقمفردا می ریم

و رفتیمنمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشیداگه واقعا عیب از من

بود چی؟سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاههم من هم اونهر دو آزمایش دادیمبهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشیداضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دیدبا

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس

بالاخره اون روز رسیدعلی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتمدستام مث بید می لرزیدداخل ازمایشگاه شدم

علی که اومد خسته بوداما کنجکاوازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریهفهمید که مشکل از منهاما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بودیا از

خوشحالیروزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شدتا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بودبهش

گفتم:علیتو

چته؟چرا این جوری می کنی؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهنازمگه گناهم چیه؟من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم

دهنم خشک شده بودچشام پراشکگفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داریگفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنیپس چی شد؟

گفت:آره گفتماما اشتباه کردمالان می بینم نمی تونمنمی کشم

نخواستم بحثو ادامه بدمپی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنمو

اتاقو انتخاب کردم

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیمتا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدمیا زن بگیرمنمی تونم خرج دو نفرو با هم بدمبنابراین از فردا تو واسه

خودتمنم واسه خودم

دلم شکستنمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودمحالا به همه چی پا زده

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستمبرگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتماحضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون

توی نامه نوشت بودم:

علی جانسلام

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدیچون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم

می دونی که می تونمدادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شموقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئهباور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضربودم برگه رو همون جاپاره کنم

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه

توی دادگاه منتظرتم

 اینم مرد ایده آل  هستاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


نظرات شما عزیزان:

meysaam
ساعت20:03---11 تير 1391
عجب وبلاگی داری بچه خوشکل خیلی زیباست

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, ] [ 17:45 ] [ مرتضاااااااا ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم که مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گیرد. چهار چيز است که قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.